معنی مرغی افسانه ای

لغت نامه دهخدا

مرغی

مرغی. [م ُ رَغ ْ غی](ع ص) کلام ٌ مرغی، کلام مُرَغ ه؛ سخن که معنی خود ظاهر نسازد.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد).

مرغی. [م َ رَ](اِخ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره. برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی.

مرغی. [م ُ](ص نسبی) منسوب به مرغ. رجوع به مرغ شود.
- چینی و کاسه و ظروف مرغی، نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست.(یادداشت مرحوم دهخدا).
|| مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.


تخم مرغی

تخم مرغی. [ت ُ م ِ م ُ] (ص نسبی) بیضی. بشکل تخم مرغ. چون تخم مرغ از حیث شکل: کلاه تخم مرغی. || در تداول به فروشنده ٔ تخم مرغ هم اطلاق میشود.

گویش مازندرانی

مرغی

مرغی از دیگر زبان های قراردادی مردم منطقه بوده که از خانواده...

نوعی قارچ خوراکی

فارسی به عربی

افسانه ای

اسطوری، خیالی، رائع، مدهش

معادل ابجد

مرغی افسانه ای

1458

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری